اولین پست سال نود و هشت! رو هم به میمنت افزایش قیمت بنزین، اینجا مینویسم.
پس در صورت استنشاق بوی بنزین، از گرفتن بینی مبارک و اخ و پیف کردن پرهیز نمایید.
پیرو قطعی سراسری اینترنت و از کار افتادن کلیهی شبکههای اجتماعی، همین لنگ کفش در بیابان رو غنیمت دونستم و اومدم که بگم که گفته باشم.
گرونی بنزین هیچ سودی نداشته باشه، رونق گرفتن اینجا شاید تنها سودی باشه که رسوند.
این رو هم بگم که نگران چیزی نباشید. این هم میگذره و عادت میشه برامون!
شل کنید! و از زندگی لذت ببرید.
توی ماشین یه آشنا نشستی و در طول مسیر، راننده یه جایی کار داره و جای پارک هم نیست. مجبوره دوبل واسته و ازت می خواد که بشینی پشت فرمون تا اگه افسر اومد جریمه نکنه؛ در حالیکه تو کل عمرت فقط یه بار سه چرخه ی بچه ی همسایه تون رو دور حوض خونه سوار شدی!
خانمت داره کیک درست می کنه و ازت می خواد با همزن برقی، چند دقیقه خمیر کیک رو هم بزنی؛ در حالی که فرق بین نون و کیک و بیسکوئیت رو هم نمی دونی!
با رفیقت می ری کوه و برای پختن کباب کوبیده، چند تا شاخه ی خشک می ذاری تو آتیش که زغال درست کنی؛ درحالیکه فرق بین سیخ کباب و سیخ جگر رو نمی فهمی!
تو مغازه ی داداشت نشستی و در حال تعمیر یک قطعه ی الکترونیکی موبایله؛ ازت می خواد بیرون مغازه اسپری شستشو بزنی به اون قطعه، در حالیکه فرق بین سیمکارت و کارت حافظه رو نمی دونی!
خیلی از این مثالها هست که دور و برمون داره اتفاق میفته؛ و وای به حال کسی که ازش به عنوان مترسک سر جالیز استفاده کنن و فکر کنه کشاورز نمونه ست!
سنجاق شود به کشیکهای نوروزی اداره
رفتم بانک که یه مقدار پول بریزم به حساب
داخل بانک مثل تنور گرم بود ! بعد کلی انتظار ، صندوقدار بانک گفت کسی نمی خواد پول واریز کنه ؟ من و یکی دیگه از مشتریها اعلام کردیم که واریزی داریم . ظاهرا پول نداشت به یکی از مشتری ها بده !!!
رفتم جلو باجه که واریز رو انجام بدم نسیم خنکی حس کردم . نگو کولر رو برای خودشون تنظیم کردن فقط !!! ما رو باش پولمون رو دست کی می سپریم !
بعد از گرونی بنزین و شلوغ کردن بعضیا تو بعضی از شهرها، خماری نبودن اینترنت به جونمون افتاده و با دیدن آرامش شهر ولایی مون! مشهد، این فکر به ذهنمون خطور کرد که اعلام استقلال نموده و خود در وصل کردن اینترنت دست به کار بشیم!
پ.ن. مرفهین بیدرد که میگن، ما مشهدیهاییمآ
شوق بودن در کنار هم، دانهای نیست که در گلدان دلت برویَد.
باید آن را بافت؛ رج به رج و گره به گره. تا لباسی شود به قامت من و تو که گرممان کند در این سرمای جانسوز بیکسی.
خانه آنگاه گرم حضورمان میشود که خشت خشتش را " با هم " بنا کرده باشیم.
#مرتضی_علیزاده
من و تو وقتی ما میشویم که از نیم خود بگذریم. دو نفره بودن و دو نفره موندن کار سادهای نیست. با هم گام برداشتن، به سوی هم گام برداشتن، بودن، موندن و گذشتن میخواد. من و تو وقتی تبدیل میشه به " ما " که هدف، خواستنها، توانستنها، لبخندها، اشکها و تپیدنها یکی بشه؛ در دو قالب که یکی اسمش " منه " که مال توام و یکی " تویی " که مال منی.
#مرتضی_علیزاده
درباره این سایت